واااااای دیروز خدا خیلی به ما رحم کرد واقعا از خدا ممنونم که مراقب دخترمه. دیشب مهمون داشتیم، عمو رضا و عمه. آرینا عسلی، تو اتاقت داشتی با بچه ها بازی می کردی. من رفتم شام بکشم به بابا مهدی گفتم حواست به آرینا باشه. داشتم شام می کشیدم که دیدم صدای جیغت بلند شد!!!!!!!!!!!!!! دویدم طرف اتاقت دیدم بغل بابایی هستی و اونم می گه از بالای تختش افتاده. دنیا رو سرم خراب شد. آخه بابا، شیطونک، کی از نرده های بالا کشیده تخت میاد پایین؟ مهمونا و شام ول کردم و بردیمت بیمارستان دکتر بعد از معاینه گفت مشکلی نیست. ولی تا ٢٤ ساعت به یکسری علائم توجه کنید. مردم، تا صبح نخوابیدم. ...